................
نوشته شده در تاريخ 29 / 7برچسب:, توسط ali |

نامه یک پسر بچهبه رئیس جمهور:

خانه ما انقدر کوچک است که پدرم روی مادرم میخوابد وشب هااز گرسنگی پدرم مادرم رامی لیسد شبی دیدم پدرم از شدت گرسنگی دهان به سینه مادرم شیر میخورد ما لباس نداریم پدرم ومادرم بعضی وقت ها لخت زیر یک پتو میخوابند وتا صبح میلرزند.

نوشته شده در تاريخ 27 / 7برچسب:, توسط ali |

جیره بندی مصرف اب اعلام شد:سنی ماهی 6لیتر و شیعه ماهی 5لیتر و ترک ولر هم به علت دوگانه سوز بودن واستفاده از سنگ و کلوخ 1 التر

نوشته شده در تاريخ 27 / 7برچسب:, توسط ali |

دخترها هر چقدر هم كه با هم فرق داشته باشن تو يه چيزي مشتركن....اونم اينه كه همشون ميگن كه با بقيه فرق دارن!

نوشته شده در تاريخ 26 / 7برچسب:, توسط ali |

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت: ای پدر امرت چیست؟ پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهء مرگ را نزدیک حس می کنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی می کند. از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند.

‫پسر گفت ای پدر چنان کنم که می خواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم.

‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی به ماتحت آن مردگان فرو می نمود و از آن پس خلایق می گفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط می دزدید و چنین بر مردگان ما روا نمی داشت !

نوشته شده در تاريخ 26 / 7برچسب:, توسط ali |

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:


- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه:

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم!

و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده.

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!


زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه:

- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!

 

نوشته شده در تاريخ 26 / 7برچسب:, توسط ali |

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.

کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.

به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ...!

نوشته شده در تاريخ 26 / 7برچسب:, توسط ali |

مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» و رفت و نشست.

مايكل كه تقريباً ريز جثه بود و اساساً آدم ملايمي بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود.

روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيكلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست

و روز بعد و روز بعد...
 

                                            بقیه مطلب در{ادامه مطلب}

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ 23 / 7برچسب:, توسط ali |

نبردی از وفا یک ذره بویی / به هر ساعت شوی مایل به سویی

فقط یک نکته میگویم قبول کن / عزیزم واقعا بی چشم و رویی

 

بهار آمد که من شیدا بگردم / چو ماهی بر لب دریا بگردم

پلنگ در کوه و آهو در بیابان / همه جفتند و من تنها بگردم !

در کاخ مجلل خبر از عشق مجو / که سعادت همه در کلبه درویشان است


چشم ماه تو عجب جلوه گه بیداد است / خدا به روی تو سر عشق کدام استاد است

خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود / صید را زنده گرفتن هنر صیاد است . . .


ای بشر آخر پنداری که دنیا مال توست / ورنه پنداری که عجل دنبال توست

هرچه خوردی مال مور / هر چه بردی مال گور

هر چه مانده مال وارث / هر چه کردی مال توست . . .


هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !

.....................................................

بقه مطالب در ادامه مطلب




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ 22 / 7برچسب:, توسط ali |

 یه یارو میره با پژو 206 مسافرکشی 4 نفر رو سوار میکنه بعدش خیلی تند میره . اولی میگه آقا خیلی داری تند میری . راننده میگه تا حالا 206 داشتی ؟ طرف میگه نه . میگه : پس خفه شو . همین طور سرعت رو میبره بالا و تا نفر سوم همین جواب رو میده . چهارمین نفر میگه آقا خیلی تند میری . میگه تا حالا 206 داشتی . میگه : آره . راننده میگه : پس تورو خدا بگو ترمزش کدومه

 

نوشته شده در تاريخ 22 / 7برچسب:, توسط ali |

 به ترکه میگن این علامت چیه(!)؟  میگه:جیش کردن ممنوع حتی یک قطره

نوشته شده در تاريخ 22 / 7برچسب:, توسط ali |

 عجایب هفتگانه اصفهانی بخشنده. ترک عاقل. رشتی غیرتمند. عرب با تربیت .لر با شخصیت .یزدی باشهامت و...

نوشته شده در تاريخ 22 / 7برچسب:, توسط ali |

 ترکه به البرادعی رئیس اژانس انرژی هسته ای میگه:تو واقعا دکتر هستی؟ اونم با افتخار می گه:بله من دکتر هستم.ترکه میگه:خوب بدبخت پس چرا تو اژانس کار میکنی؟

نوشته شده در تاريخ 22 / 7برچسب:, توسط ali |

 ترکه میره خواستگاری، مادر- پدر دختره بهش جواب رد میدن، میگن دختر ما داره درس میخونه. ترکه میگه: ایشکال نداره، من میرم دو ساعت دیگه برمیگردم

نوشته شده در تاريخ 20 / 7برچسب:, توسط ali |

سلام خوبی ؟ امشب برای شام میایم خونتون

(ستاد ایجاد رعب و وحشت میان خسیس ها !)

نوشته شده در تاريخ 20 / 7برچسب:, توسط ali |

هان ای کسانی که  ازکتاب هایتان به عنوان اشیائی دکوری استفاده کرده اید اکنون

فقط یک معجزه می تواند کارنامه شما را زیر و رو کند.
.
.
.
ستاد ایجاد رعب و وحشت شب امتحان

 

نوشته شده در تاريخ 20 / 7برچسب:, توسط ali |

ابتدا باید یک مقدار تغیرات در خودتان بوجود اورید.

1-موها از بالا و پایین بلند باشد

2-یکی از تارها به صورت دلبری آویزان باشد

(اگر می خواهید خوب بایستداز اب دهان استفاده کنید )

3-اگر فک شما بزرگ،دراز،پهن و..باشد بهتر است

4-تنها نشان مردانگی شما سبیل شماست مواضبش باشید

طریقه نشستن:


1-انداختن هرگونه تلا به شکل افراطی الزامی است

2-کمر صاف باشد(کمی قوس به جلو)

3-نشستن بر لب جدول زروری است .ممکن است در ابتدا سخت باشد اما پس از

تمرینات مداوم راحت تر می شود

4-پیراهن هر چه دکمه کمتر داشته باشد بهتر است

یک دستکاه پخش موسیقی کران قیمت برای وسیله نقلیه خود تهیه کنید!

هنگام راه رفتن قطعا پاشنه پا روی زمین کشیده شود!

وسایلی که در جیب شما الزاما باید باشد:


1- چاقو ضامن دار 2-پنجه بکس 3-انگشتر 4-زنجیر (این وسیله را در جیب خود پنهان

کنید)

شما باید هنر های زیادی داشته باشید (تک چرخ زدن با موتور و بیرون دادن دود سیگار به

صورت اشکال هندسی)

واین هنر ها را گاه و بی گاه در معرض نمایش عموم بگذارید!

برای اسم مغازه از اسامی باکلاس استفاده کنید (کله and پاچه شاپ safdar)

بعد از برخورد با فردی تمیز و خوش تیپ صریعا عکس العمل نشان دهید(سوسول ... آقا

موشه..... از اتو شویی اومدی جیگر؟!)

در اخر سعی کنید اطرافیانتان را خودتان از نو اسم گذاری کنید!

نوشته شده در تاريخ 20 / 7برچسب:, توسط ali |

به غضنفر میگن: دوست داری بابات بمیره ارثش به تو برسه؟

میگه: نه، دوست دارم بکشنش تا دیه هم

نوشته شده در تاريخ 20 / 7برچسب:, توسط ali |

اگرکسی به شماگفت قشنگ هستی اول لبخندی بزن بعد بزن توچشماش تا دفعه بعدتورو مسخره نکنه

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

تركه سرطان داشته، ميره مشهد خودشو با قفل و زنجير ميبنده به پنجرة فولادي و كليد رو هم قورت ميده، ميگه: تا شفا نگيرم نميرم! بعد يك ساعت خبر ميرسه كه تو حرم بمب گذاشتن، تركه يك كم دست و پا ميزنه، بعدِ يك مدت داد ميزنه: يا حضرت ابولفضل منو از دست اين امام رضا نجات بده!!!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

تركه ميره قنادي، ميگه: ببخشيد كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو ميگه: نخير نداريم. فردا دوباره تركه مياد، ميپرسه: شرمنده، كيك هفتاد طبقه داريد؟ باز قناده ميگه: نخير نداريم. خلاصه يك هفته تمام هر روز كار تركه اين بوده كه بياد سراغ كيك هفتاد طبقه بگيره و قناده هم هرروز جواب ميداده كه نداريم. آخر هفته قناده با خودش ميگه: اين بابا كه مشتري پايس... بگذار يك كيك هفتاد طبقه براش بپزيم، يك پول خوبي هم شب جمعه‌اي بزنيم به جيب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو ميگذاره يك كيك خوشگل هفتاد طبقه رديف ميكنه. شنبه اول صبح تركه مياد، ميپرسه: ببخشيد، كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو با لبخند بر لب ميگه: بعله كه داريم، خوبشم داريم! تركه ميگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بيست چهارمش به ما بده!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

ماشين تركه رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش!  يهو تركه داد ميزنه: هيچ خودشو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونه بكنه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ تركه ميگه: ايلده من ماشين تركه رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش!  يهو تركه داد ميزنه: هيچ خودشو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونه بكنه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ تركه ميگه: ايلده من شمارشو برداشتم!!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

عمليه شب جمعه‌نشسته بوده تو حياط واسه خودش بساط ميزوني جور كرده بوده و تو حال بوده، كه يهو يك توپ از آسمون مياد ميزنه بساط منقل و بافورش رو به گند ميكشه. خلاصه بدبخت صاب بافور همينجوري هاج و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرين ميفرستاده، كه يهو صداي زنگ در بلند ميشه و حالا زنگ نزن كي زنگ بزن! جناب عملي با هزار بدبختي، خودشو ميرسونه دم در، ميبينه پشت در يك بچه ده-يازده ساله واستاده، هي داد ميزنه: توپم...توپم! يارو خيلي شاكي ميشه، ميگه: اي بي ظرفيت! بابا خوب منم توپم... ديگه نميام كاسه كوزه مردم رو بهم بزنم كه!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

تركه ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟!  تركه هول ميشه، ميگه: ايلده شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم!

 

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

تركه تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونه، يهو ميبينه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينه ميزنه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، تركه يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه تركه رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نه به اون لباس آتيش زدنت، نه به اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! تركه ميزنه زير گريه، ميگه: جناب سروان به خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!!!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

به رشتيه ميگن اعضاي خانوادتو نام ببر، ميگه: صاايران، امرسان، موبايل، آمريكا!! ميگن: مرتيكه اين كس‌شعرا چيه ميگي؟! رشتيه ميگه: آخه شما نميدوني؛ صاايران دختر كوچيكمه، هر روز بهتر از ديروز! امرسان دختر بزرگمه، زيبا جادار مطمئن! موبايل خانمه، كه هيچ وقت در دسترس نيست! آمريكا هم خودمم، كه هيچ غلطي نميتونم بكنم!!!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

 دختره با دوست پسرش توپارك بوده، يه دفعه باباي دختره مياد، دختره هول ميكنه. پسره بهش ميگه: بابا چرا نگراني؟ بابات كه منو نميشناسه، بگو داداشمه!

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

پسره تو مترو سینه دختره رو میگیره دختره فحش میده پسره میگه ببخشید سو تفاهم شد...لره میگه دروغ میگه اگه سو تفاهم بود چرا تخم منو نگرفت؟

نوشته شده در تاريخ 18 / 7برچسب:, توسط ali |

مردی برای فرزندش به مدرسه رفت.

مدیر مدرسه گفت : آقا ! شما نیم ساعت دیر آمدید. چون نیم ساعت قبل پسرتان برای تشییع جنازۀ شما اجازه گرفت و رفت!

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

يه بچه سوسول رو مي ذارن تو قدر مطلق…بسيجي بيرون مياد

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

جشنواره فیلم قم: ۱. ارباب حوضه ها ۲. سیزده آخوند روی شیروانی ۳. میم مثل ملا ۴. همه شیخ های من ۵. میخواهم ملا بمانم ۶. سوغات قم ۷. طلبه و گدا

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

میدونی شماره یه دختر ایده ال برای پسر ها چنده ؟ ۶۰۷۰۹۰۲۰۰ می دونی چرا ؟ ۶۰ : دور کـمر ۷۰ : سایز سـوتین ۹۰ : دور سـینه ۲۰ : سن ۰ : آی کیو !

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

عروس خانم دوشیزه ************* آیا وکیلم شما را به مهر : گوگل عدد سکه بهار آزادی / یک وب کم / سند یک سایت اینترنت اختصاصی دات کام / یک مودم DSL / اینترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح! / LCD و شمعدان / یک هدست بی سیم / چهارده روم اختصاصی به نیت چهارده … / پنج گیگا بایت میل باکس اختصاصی به نیت پنج … به عقد دائم آقای در بیاورم ؟ جمعیت : عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!! حاج آقا : برای بار دوم آیا وکیلم ؟ جمعیت : عروس رفته ویروس کش آپدیت کنه!! حاج آقا :!!!BUZZ , برای بار سوم…

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

در پی کاهش خنده در سوییس ، مقامات این کشور اقدام به واردات ترک کردند

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

ترکه می ره دانشگاه به ۲ دلیل می فهمن ترکه: ۱ - سامسونتش رو می ذاشت تو زنبیل ۲ - وقتی استاد تخته رو پاک می کرد اونم دفترش رو پاک می کرد

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

از ترکه می پرسن : شما به موتور سیکلت چی می گید ؟ می گه دوچرخه ی عصبانی

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

یك روز مردی در حال عبور از خیابان كودكی را مشغول جابجایی بسته ای دید كه ازخود كودك بزرگتر بود، پس به نزدیكش رفته و گفت: عزیزم بگذار تا كمكت كنم.
مرد وقتی خواست بسته را بردارد دید كه حتی حملش برای او مشكل است چه برسد به این بچّه.
كمی كه رفتند مرد از كودك پرسید چرا این بسته را حمل میكند؟
كودك در پاسخ گفت: كه پدرش از او خواسته است.
مرد پرسید: چرا پدرت خودش این كار را انجام نداد؟ مگر نمیدانست كه حمل این بسته برایت چقدر سخت است...
كودك جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت: "خانم بالاخره یه خری پیدا میشه به این بچّه كمك كنه دیگه"

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی

اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا
مرد بازدید کننده میپرسه: این آدم چشه؟

میگن: یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده

مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن، مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی

میکنه زنجیرها رو پاره کنه، با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا… لیلا… لیلا

بازدید کننده با تعجب میپرسه: این یکی دیگه چشه؟ میگن: اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!!!! لیلا

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

دوتا پسر سر یك دختر دارن دعوا میكنند كه یك دختر پاك و نجیب داره گریه میكنه و میگه تورخدا بس كنین كه یكی از پسر متوجه خال توی دماغ اون یكی پسره میشه و داد میزنه "داداش"

اونم خال توی دماغ او یكی رو میبینه و با چشمی گریان داداششو بقل میكنه و میگه "باورم نمیشه بعد از این همه سال پیدات كردم".

در این زمان یك پیر زن كور وارد صحنه میشه و میفته زمین و سرش به سنگی میخوره و بیناییشو بدست میاره و یهو داد میزنه: "بچه های گلم،"

توی این نقطه حساسه كه دو پسر و دختره همه میگن "مامان!" و همگی میفهمن كه خواهر برادرن....

این فیلم این پیام اخلاقی رو به ما میده كه دعوا كردن سر دختر خوب نیست و از این جور حرفا.

نوشته شده در تاريخ 15 / 7برچسب:, توسط ali |

یکی میره مزرعه میخره 2 سانتیمتر در 8 كیلومتر. میگن این چه زمینیه! چی میخوای بكاری؟ میگه به امید خدا "ماكارونی"

نوشته شده در تاريخ 14 / 7برچسب:, توسط ali |

از یه دانش اموز لامردی میپرسند سه پستان دار نام ببر؟میگه:دیمو دادامو خجو زن کاکامو